مزدور نیکول از حافظه پاک شد ، اما مارکوس به یاد جوهر او سکس با خانم معلم
یک زن ثروتمند لعنتی یک ماشین نادر به اقیانوس سوار. زن همه در لباس های سیاه و سفید-کرست ، لباس زیر ، کلاه، جوراب ساق بلند و حتی کفش همسان است. ملودی عاشقانه ترحم از ماشین شنیده می شود ، خواننده آواز می خواند در صدای سکسی در مورد عشق ، متزلزل شده توسط روح پاره از سبزه. پوره با شکوه به تنهایی در این جهان باقی ماند ، شوهرش سکس با خانم معلم به دیگری رفت ، پشت سر گذاشتن یک میراث افسانه به نام او. در حال حاضر یک زن بالغ و پف کرده است به حرکت تند و سریع بیدمشک او با چشمان او بسته, کشیدن از خاطرات حافظه از معشوق را. او tousles موهای ناحیه تناسلی آشفته او, تقلید لمس دست یک معشوق بر روی سینه, نوازش چوچوله به عنوان او با زبان خود را انجام داد .